احمدشاه مسعود؛ مرد جنگ بود یا صلح؟
علیرغم کنجکاویام نسبت به افغانستان اما درباره آن کم خواندهام. تا اینکه عزیزی کتاب «فرمانده مسعود» اثر ژیلا بنی یعقوب را هدیه داد. این کتاب مجموعه مصاحبههای ژیلا بنی یعقوب با نزدیکان احمد شاه مسعود یا بقول خودشان «آمر صاحب.» این کتاب به دو رویداد مهم افغانستان یعنی حضور شوروری و فعالیت طالبان میپردازد.
فضای اختناق دوران شوروی
نیروهای شوروی در سال 1358 کمونیستهای افغان را تجهیز نظامی کردند. بنییعقوب مکرر درباره این دوران سوال پرسیده است. در میان مصاحبهها محمد صالح ریگستانی توصیف عجیبی از فضای اختناق دوران حکومت نیروهای کمونیستی شوروری دارد. او میگوید در مدارس کابل، دانشآموزان را وادار میکنند نسبت به حزب کمونیست اعلام موضع کنند. ریگستانی اینطور خاطرات خود را نقل میکند از نظر عمال شوروری «بیطرفی معنا ندارد و بیطرف، بیشرف است».
مسعود؛ نیروی نظامی یا صلح طلب؟
اینکه مسعود دقیقا کجا آموزش نظامی دیده است مبهم است. برخی میگویند او خودساخته بوده و با مطالعه کتب نظامی یاد گرفته است اما بعضی دیگر میگویند او تحت تعلیم یک افسر آموزش در پاکستان مباحث را آموخته و با مطالعه مهارت بیشتری پیدا کرده است.
مسعود پس از آموختن مباحث اولیه نظامی خیلی زود کادر خود را در افغانستان تشکیل میدهد. طریقه آموزش نظامی یاران مسعود بدین صورت بوده که آنها به حلقههای کوچک 60 نفره تقسیم میشدند و آموزش نظامی میدیدند. اغلب فرماندهان آموزشی نیز توسط احمدشاه مسعود تعلیم داده شده بودند. البته در یک جا بسمالله خان در جایی به این موضوع اشاره میکند که در مبارزه با نیروهای شوروری آنها اسلحه خود را از پاکستان تهیه میکردهاند.( صفحه 157)
اما مسعود نیرویی نظامی بود یا صلح طلب؟ تمامی پاسخ دهندگان به این پرسش متفقالقول گفتهاند مسعود در فکر توسعه افغانستان بود و جنگ برای او هدف نبود بلکه راهی بود برای رسیدن به صلح. از نظر آنها او یک مهندس بود که از روی ناچاری لباس نظامی به تن کرده بود. مبانی این ادعای آنها نیز این است که مسعود وقتی پای جان مردم کابل به میان آمد از جنگی کردن فضای کابل در برابر حکمتیار صرفنظر میکند و صلح میکند.
تحول نگرش مسعود در مقابل طالبان
گفتگوی بنییعقوب با عبدالصبور صبور متفاوت است. صبور نقدهایی را هم به مسعود مطرح میکند؛ ژنرال عبدالصبور در مصاحبه خود از رویدادی پرده بر میدارد که کمتر درباره آن صحبت شده است. او می گوید در روزهای آغازین ورود طالبان به کابل، احمد شاه مسعود به کمک طالبان رفت و حتی برای مذاکره با انها آمده شد. البته صبور متذکر می شود که در همان جلسه نیز طالبانیها قصد داشتند، مسعود را ترور کنند اما این اتفاق به دلایلی رخ نداد (صفحه 231 ) اما بنییعقوب خیلی به موقع از ژنرال میپرسد که مسعود چه زمانی پی به اشتباه تحلیلی خود درباره طالبان برد و پاسخ میشنود که: «زمانی که طالبان به غزنی رسید؛ در غرنی رفتار آنها متفاوت شد و تعصب عجیبی از خود نشان دادند. طالبان در قندهار که همه پشتون بودند رفتار بدی از خود نشان نداد اما در غرنی که هزارهها بودند، هم پشتون و هم تاجیکهای طالبان بیعدالتی کردند که برای مسعود تکان دهنده بود.»
ژنرال در ادامه مصاحبه خود میگوید:«زمانی که اولین قطار طالبان نزدیک قندهار شد اعلام کردند که قیام ما بر ضد فساد است، هیچ رهبری آن را رد نکرد و عمق توطئه را هیچکدام از آنها نفهمیدند و هر کدام به نوعی از طالبان استقبال کردند، حتی مسعود دستور داد با آنها کاری نداشته باشید. طالبان قران در دست داشت و لباس سفید پوشیده بودند و واقعا مردم فکر میکردند که آنها مسلمان واقعی هستند و میخواهند فساد را نابود کنند.» اما مسعود از طالبانیها میخواهد به انتخابات آزاد تن دهند، ولی آنها موافقت نمیکنند.(همان: 233)
در تمام مصاحبهها سایه زندگی عشیره و اخلاق سیاسی عشایری سنگین است. برای مثال در جایی که مسعود در میان طالبان مشغول مذاکره است و به نوعی مهمان آنهاست؛ گروهی از میان طالبان این فکر به سرشان میزند که مسعود را دستگیر یا سر به نیست کنند اما در همین میان برخی دیگر این را خلاف رسم و سنت میدانند و مخالفت میکنند.
نام افغانستان باید به خراسان تغییر کند
عبدالطیف پدرام، سیاستمدار، روزنامهنگار و شاعر اهل افغانستان معتقد است نام کشورش باید به نامی که در سده میانه این سرزمین با آن شناخته میشده معرفی شود، یعنی «خراسان». وی اینطور استدلال میکند که افغانستان در لغت یعنی «سرزمین پشتونها» و این اسم سایر اقوام ساکن در این خطه را نادیده گرفته است. (ص:342)
پدرام در بخشی دیگری از گفتو گوی خود میگوید: جمعیت اسلامی ( حزبی به رهبری برهانالدین ربانی که مسعود به آن وابسته بود) بعه مساله حجاب اسلامی اعتقاد داشت و میخواستند همین که مجاهدین و مسعود وارد کابل شوند نیروهای چپ را اعدام یا به زندان بیاندازند و حجاب کامل را اجباری کنند. ولی وقتی مسعود وارد کابل شد در هیچ یک از این زمینهها سختگیری نکرد.
کار ارزشمند ژیلا بنییعقوب
بنییعقوب بنای هماهنگی این گفتو گوها زحمت زیادی کشیده است. بخصوص که برخی از مصاحبه شوندهها، اکنون در افغانستان مسئولیت سیاسی داشته یا در نقاط مختلف این کشور پراکنده بودند. اما به نوعی میشود ژیلا بنی یعقوب فرصت سوزی کرده است و نسبت به حجم کتاب خواننده، اطلاعات جدیدی کسب نمیکند چرا که سوالات تکراری و کلیشهای است و مخاطب باید همچون شکارچی از میان پاسخهای مفصل، اطلاعاتی جدید و راهگشا بیرون بکشد.
برخلاف انتظار بنییعقوب، نسبت به بسیاری از مسائل مهم و مبهم افغانستان بیتفاوت گذشته است. برای مثال کنجکاوی عمیقی درباره جایگاه زنان در سیاست افغانستان ندارد یا نسبت به اختلافات قومی و مذهبی این سرزمین دادههای جدی و راهشگایی بدست نمیدهد یا از همه مهمتر درباره منابع مالی جریان جهادی مسعود در طول 40 سال گذشته هیچ نمیپرسد و جز یکی و دو مورد که مصاحبه شونده خود اطلاعات میدهد، بنییعقوب هیچ کنجکاویای به خرج نمیدهد. اما بازهم باید تکرار کنم هماهنگی این تعداد مصاحبه کاری بس دشوار است و باید این مهم را غنیمت شمارد.
به شخصه انتظار کنجکاوی و چالشهای جدیتری از کسی چون ژیلا بنییعقوب داشتم. بدون تردید او بسیار کوشیده تا توانسته این افراد مهم در افغانستان را پای مصاحبه بنشاند؛ اما دریغ که علیرغم بدست آوردن چنین فرصت غنیمتی از طرح پرسشهای بسیار حیاتی صرفنظر کرده است و بعضا چنان جذب شخصیت مسعود شده است که از مسائل مهم نظیر نزاعهای قومی، زنان یا ارتباط مسعود با ایران غافل شده است. هرچند در برخی از سوالات به صورت خیلی گذرا به این مسائل اشاراتی شده است اما مخاطب ایرانی درباره بسیاری از این مسائل بیاطلاع است.