کتاب – ثروتمندترین مرد بابل

به نام خدا

ثروتمندترین مرد بابل | جورج کلاسون | مهدی مجردزاده کرمانی

۱۶۷ صفحه | فاقد عکس

عکس کتاب
عکس کتاب

پیشنهاد پیش از مطالعه:

  • کتاب را آگاهانه بخوانید و تحت تاثیر همه ی بخش ها و حرف های آن قرار نگیرید.
  • نکات مهم را حین مطالعه یادداشت کنید.

پیشنهاد پس از مطالعه:

  • فیلم ریک وارن را در سایت TED ببینید.

(https://www.ted.com/talks/rick_warren_on_a_life_of_purpose)

  • عمل کنید، عمل کنید، عمل کنید.

پیش از مطالعه بدانید:

متاسفانه در زمانی که شهر بابل وجود داشته، رباخواری و نزول حتی ذره ای قبح نداشته و برده داری(که البته تعریفی متفاوت داشته و بسیار شبیه به نظام خان و رعیت خودمان بوده) بسیار رواج داشته. نویسنده هم که گویا تعهدی نسبت به این موضوعات نداشته و یا شاید امانت داری کرده(ان شا الله همینطور بوده) که این مسائل رو به صراحت مطرح کرده. البته به نظر من تا حدودی هم بد نبوده و مثلا در رابطه با مسئله قمار و شرط بندی حق مطلب رو ادا کرده و منفور بودن این امور رو به تصویر کشیده…

همچنین عقاید مقایر با توحید که در آن زمان وجود داشته در نقل قول های شخصیت ها دیده میشه.

دو نکته هم وجود داره، که مترجم هم در پیشگفتار ذکرش کرده و من هم همان را نقل میکنم:

در اینجا ذکر دو نکته ی دیگر ضروری است. یکی اینکه در زمانی که وقایع این کتاب اتفاق افتاده اند، بانک وجود نداشته است و لذا صرافها کارهای بانکی از قبیل دادن وام را انجام میداده اند. دیگر اینکه پول آن زمان به صورت حلقه های طلا یا نقره بوده است. لیکن از آنجا که اینگونه حلقه ها امروزه مورد مصرف ندارد، لذا در متن کتاب به جای حلقه از کلمه سکه استفاده شده است.

نوشته پشت کتاب:

این کتاب پس از انتشار، مورد استقبال بانکها، شرکت های بیمه، کارفرمایان و سرمایه گذاران قرار گرفت و توسط ایشان در مقیاس وسیع و به تعداد زیاد توزیع شد. بدین ترتیب میلیونها نفر، با شخصیت معروف «ثروتمندترین مرد بابل» آشنا شدند و از مطالعه داستانهای زیبا و آموزنده ی این کتاب لذت بردند. در ضمن بسیاری از آنان دریافتند که رفع کمبودها و مشکلات مالی، کار چندان دشواری نیست…

بخشی از پیشگفتار مترجم:

درباره ی شهر بابل در کتابهای تاریخ و کتب مقدس و دائره المعارف ها، شرح های مفصلی آمده است و تنها فرهنگ دهخدا قریب به سی صفحه بزرگ، درباره ی این شهر مطلب نوشته است که حتی نقل خلاصه آن نیز در حوصله این مقدمه نیست. در اینجا تنها اشاره میشود که این شهر، در نزدیکی کوفه، واقع در عراق کنونی قرار داشته و در اصل، مرکز دولت کلده بوده است، لیکن در دوره های گوناگون، اقوام و ملل مختلفی از ایلامی ها و سومری ها گرفته تا آشوری ها و ایرانی ها بر آن حکمرانی کرده اند. نقشه و خیابان کشی شهر، طبق اصول مهندسی بوده و اغلب ساختمانها سه یا چهار طبقه بوده اند و گویا شهر فیلادلفیا واقع در ایالات متحده را از روی نقشه آن ساخته اند. نام اصلی شهر، به زبان بابلی «باب ایل» به معنی دروازه خدا(باب الله) و یا «باب بِل» به معنی دروازه بل است که بل از خدایان معروف بابل است و در همین کتاب، نام معبد بل زیاد آمده است. در هر حال، فصل پایانی کتاب به تاریخچه شهر بابل و عظمت ساختمانها و چگونگی سقوط و زوال این شهر اختصاص دارد و اطلاعات ارزشمندی را درباره ی تمدن دنیای قدیم، به خواننده میدهد.

بخشی از مقدمه نویسنده:

شهر بابل به صورت ثروتمندترین شهر دنیای قدیم درآمد، زیرا اهالی آن ثروتمندترین مردم روزگار خویش بودند. آنان قدر پول خود را میدانستند و اصول صحیحی را برای اداره امور مالی، به دست آوردن پول، نگهداشتن آن، و به کار گرفتن درآمد پول برای افزایش ثروت به کار بستند. آنان به نتایجی دست یافتند که همه ما خواهان آن هستیم: تامین درآمد برای آینده.


ماجرا، نظر و نگاه من:

کتاب عجیبی بود! دقیقا به اندازه دلیل مشتاق شدن من برای خریدنش. با عمم رفته بودیم لوازم التحریر بخریم، گفتیم یه سری هم به کتاب ها بزنیم و یه نگاهی هم بندازیم ببینیم اونجا چه خبره…

یه کتاب بود که به نظر عتیقه میومد؛ طرح جلدش به نظر خیلی قدیمی میرسید و رنگ استفاده شده برای جلد نامرغوب بود به طوری که مقداری از رنگش در اثر اصطکاک با کتب دیگه ریخته بود…

استفاده از فونت ساده، رنگ های غیر متعارف و طرح جلدی که انگار یک کودک ۱۰ یا ۱۲ ساله با دست روش کشیده، تمام مستندات ادراکی رو به تخمین قدمتی حداقل ۲۰ ساله هدایت میکرد.?

به خصوص که فقط یک جلد از اون در قفسه های کتابفروشی بود.

احساس و شک کنار رفت و یقین کردم که این کتاب، دست نخورده، بعد از این همه سال اینجا مونده تا من بردارم و رستگار بشم…

اصلا اسم کتاب بیانگر رسالتی جذاب و نوشته ی پشت جلد، اطمینان دهنده ی حقیقت وقوع این رسالت، در صورت مطالعه ی این کتاب بود.

و من: ?

-باید بخونمت!

با تمام شور و شوقم، گذاشتمش توی صف کتابایی که باید بخونم! درست اون ته…?

(ناگفته نمونه که بعد از مطالعه کتاب به تاریخ چاپش که سال ۱۳۹۵ بود، پی بردم.)

بالاخره نوبت رسید بهش…

از همون اول نگاهم نسبت به زندگی شروع به تغییر کرد. اولین جمله کتاب:

«عظمت ما به عنوان یک ملت، بستگی به وضعیت مالی هر یک از ما، به عنوان فرد، دارد.»

واوووووو… اصلا جهان پیش چشمم تغییر ظاهر داد و کلام امام جعفر صادق برام معنی پیدا کرد:

«از ما نیست کسی که دنیایش را برای آخرت و آخرتش را برای دنیا ترک کند.»

(من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 156)

-دنیا ابدا بد نیست، فقط همونطوری که نامگذاریش کردن پست تره…

از اون به بعد دنیا رو بیشتر دوست دارم، بهش بیشتر فکر میکنم و براش با دقت بیشتری برنامه ریزی میکنم.


این کتاب هم مانند کتاب «حکایت دولت و فرزانگی» مارک فیشر، سراسر داستانه. هر فصل داستان یکی از ساکنان شهر بزرگ بابل رو تعریف میکنه که به اشکال مختلف به هم ربط دارند.

هر فصل یک قانون رو مطرح میکنه و یک تجربه رو در اختیارتون میذاره که باعث میشه در ذهنتون موندگار بشه. در طول کتاب، ادبیات و تصویرسازی نویسنده به خوبی شما رو با محیط شهر بابل آشنا میکنه.

از صحت و سقم داستان ها نمیشه اطمینان داشت ولی به کلی هم کتمان پذیر نیستن؛ چرا که برای بعضی از آنها مستنداتی تاریخی ارائه میشه. هر چند که نظر شخصی نویسنده هم در بطن کتاب دیده میشه.

خیلی حیفم میاد که این شهر با آنچنان عظمت و شکوهی که نوشته ها و نقاشی ها در اختیار ما میذارن و داستان هایی که خرد و فرهنگشون برای ما تعریف میکنه، دیگه اثری ازش نمونده…

مخترعین خط، مبدعین اسناد مالکیت، سفته، خالقین پول به عنوان واسطه داد و ستد، اولین استفاده از فلز در ساخت سلاح های نظامی، نظام آبیاری و کشاورزی مخصوص خودشون و… که در فصل آخر درباره ی همه ی آنها صحبت شده از ویژگی های برجسته این مردم ساکن شهر بابل بوده که اونها رو منحصر به فرد میکنه…

اما مهم ترین نکته موجود از نظر فرهنگ حاکم بر مردم بابل(در داستان های کتاب) که جامع ترین عامل پیروزی و موفقیت این جامعه بوده اینه که به رایگان تجارب و علم خود را در اختیار یکدیگر میگذاشتند. همین و بس…

نکته ی جالبی که توی این داستان ها وجود داره، تقسیم دارایی به ۱۰ قسمت مساوی و ذخیره یک بخش از این ۱۰ بخش است که مرا به یاد مبحث عشریه(به معنای یک دهم، معادل خمسی که مسلمانان پرداخت میکنند.) در دین مسیحیت انداخت و حدس میزنم که این نسبت از ذهن خود نویسنده و به دلیل پرورش یافتن در یک جامعه ی مسیحی وارد جریان داستان شده و اصلا خبری از این عدد در آن زمان نبوده. ولی این تنها یک حدس ضعیفه.

هر داستان بعدی از شخصیت یک انسان رو به تصویر میکشه که با کنار هم گذاشتن این ابعاد یک فرد شکست ناپذیر مجسم میشه که قراره هیچ وقت تسلیم نشه تا به موفقیت برسه. معرفی این ویژگی ها هنر نویسنده و به کار بستن اونها و در خشت خویشتن حک کردن هر یک، هنر ماست. پس از نظر من، این کتاب یک اثر هنری است با مخاطبین هنرمند که آرزوهای بزرگی در سر دارند.

نویسنده مطلب: پارسا یاهوئی

منبع مطلب

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.